سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p8

#درخواستی
#فیلیکس
#چند_پارتی


ویو سوفیا=
نشسته بودم و با خرگوش درد و دل میکردم ...

سوفیا = میدونی چیه ...من یه دختر تنهام که برای رسیدن به ارزوم به کره اومدم ...ولی مثل اینکه کلا قرار نیست به ازوم برسم...و اینکه در مورد پارتنر ...میخواستم یه جور دیگه عاشق بشم ...یه جی دیگه ...شایدم یه ادم دیگه ...ولی اون شب اولی که من اون مردو با کت و شلوار مشکی و موهای بلوند...قیافه جذاب و در عین حال کیوت ...نمیدونستم اسم این حس رو چی بزارم ..ولی فک کنم بشه اسمشو عشق گذاشت ...ولی من از اینکه بازیچه ی اون بشم میترسم ..هر چی نباشه اون یه مافیاست ...هر کاری از دستش بر میاد...ولی ...نمیدونم چی بگم ..ای کاش...
که یهو...


ویو فیلیکس =
بعد از صبحونه رفتم اتاق کارم تا امار بار هارو داشته باشم ..بعد از چند ساعت سر درد شدیدی گرفتم ...از اتاق کارم زدم بیرون و تصمیم گرفتم هوا بخورم که سوفیا رو دیدم تو حیاط ...داشت با یه خرگوش بازی میکرد ...من نمیدونم چجوری بهش ثابت کنم..این دل سنگ من ..به لرزش در اومده...نمیتونم جلوشو بگیرم ..گوشیمو در اوردم و چند تایی ازش عکس گرفتم..همینطور بهش با لبخند زل زده بودم ...بعد اروم اروم به سمتش رفتم...یه چیزایی داشت با خودش زمزمه میکرد ...یا نه فکر کنم داشت با خرگوش حرف میزد ...کم کم صحبت هاش داشت واضح میشد ...دیگه باید یه حرکتی بزنم ..نمیشه همینجوری خشک و خالی بمونه ...//تموم حرف های سوفیا رو شنید// اول خیلی تعجب کردم ...ولی بعدش ...لبخندی زدم و کنارش وایستادم و اروم خم شدم و دم گوشش گفتم...

فیلیکس = خیلی خوشگل شدی ...

سوفیا= //با ترس برمیگرده سمت فیلیکس// من..خب ام..راستش ...فقط اومده بودم حیاط تا ه..هوا بخورم ...اممم

فیلیکس = عیبی نداره ..ولی من در مورد حیاط اومدنت حرف نزدم ..در مورد لباست حرف زدم..

سوفیا= //خرگوش رو ازاد میکنه و سریع از جاش بلند میشه// اممممم بل...بله ...امممممم چقدر ا زحرف هامو شنیدی...

فیلیکس =همشو...

سوفیا=همشو //چشماش از تعجب گشاد میشه // خب..ف..فکر کنم باید برم تو اتاقم..
دیدگاه ها (۵)

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p9

600 تایی شدیم :)))))

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

سفید تر از برق :)(: سیاه تر از خاکستر p6

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط